انصار‌الاسلام و كريكار و ايدئولوژي آنان:

بيش از همه گروههاي سياسي اسلامي در سطح كُردستان نام گروه انصار‌الاسلام به عنوان يك گروه تندرو و جنگجو و تروريست بر سر زبانهاست و فهرستي از ترور و اعمال خشونت‌آميز و اعمال ناپسند (از جمله درآوردن جسد مشايخ ته‌وێڵه) به‌ آنها نسبت داده مي‌شود. در انفجار انتحاري سال گذشته نيز در دو مقّر حزب دمكرات و اتحاديه ميهني (1 شباط 2004 عيد قربان 1382) در شهر اربيل انگشت اتهام پيش از همه به سوي آنها نشانه رفت. ما از صحت و سُقم ارتكاب تك‌تك اين اعمال خشونت‌آميز و اشباه آن از سوي انصار سخن به ميان نمي‌آوريم و آن را به تحقيقات روزنامه‌نگاري و تاريخي واگذار مي‌نماييم. گو اينكه انفجار انتحاري اخير را فقط گروهي موسوم به انصار‌السّنه بعهده گرفته است كه از پيوند آنها با انصار بي‌خبريم* و نيز مي‌دانيم بخشي از اعمال خشونت‌آميز گروه انصار عكس‌العمل خشونت گروههاي لائيك و چپ و ملي‌گراي كُرد است. نمونه‌هاي آن را مي‌توان در هجومهاي مكّرر نيروهاي اتحاديه ميهني به مقر اين گروه و به مقر سلفشان (بزوتنه‌وه‌ي ئيسلامي) ديد آخرين مرحله اين هجومها با همكاري نيروهاي آمريكايي در ابتداي سال 1382 انجام گرفت كه به كشتن و زخمي شدن بسياري و تلاشي و آوارگي آنان منجر گرديد. اما بهر حال مي‌دانيم كه انصارالاسلام از گروههاي مسلح جهادي با فكر سلفي هستند كه از خشونت و حدّت و واقعيت ستيزي و ناسازگاري با سازوكارهاي منطقه‌اي و بين‌المللي بهره‌اي دارند و زماني كه در داخل حركت اسلامي نيز فعاليت مي‌كردند گرايشهاي جنگ‌افروزانه تحت نام جهاد با كفّار داشتند. چنانكه در فصلهاي پيش اشاره شد گروههاي سلفي سياسي ـ جهادي داراي مكتب فكري منسجمي نيستند و نظرات و رفتار سياسي آنها بطور كامل منعبث از انديشه‌هاي هيچ عالم موجّه و صاحبنظري نيست بلكه اقتباس‌التقاط‌وار از آراء عمر عبدالرحمن (عالم نابيناي مصري زنداني در آمريكا) و عبدالله عزّام (عالم ازهري و مجاهد افغاني ترورشده در پيشاور) و سيد قطب (متفكر اسلامي) و ابن تيميّه سابق‌الذكر و مي‌باشد. انصارالأسلام نيز از اين قاعده مستثني نيست.

از آنجا كه در بحث‌هاي روزنامه‌اي و تلكسهاي خبري بيش از همه نام «ملاّ كريكار» بعنوان رهبر انصار بر سر زبانهاست خوب است در اينجا كمي مكث كنيم و «كريكار» را از آيينه آثارش بررسي نمائيم نام اصلي كريكار نجم‌الدين فرج مي‌باشد و جوانان مسلمان كُرد در ايران و عراق از وي بنام ماموستا كريكار ياد مي‌كنند و بيشتر از طريق اشعار شورانگيز كُردي شناخته شده است.

وي كه سالها در افغانستان در زمان عبدالله عزاّم چون يك «مجاهد» زير نظر او فعاليت داشته از وي بسيار تأثير پذيرفته است داراي آگاهيهاي سياسي و تاريخي مناسب و اطلاعات خوبي از وضعيت و افكار حركتهاي اسلامي مي‌باشد او استادش را اينگونه معرفي مي‌كند: (در نواري به مناسبت سالگرد شهادت استادش)

معجوني كه چهار شخصيت در تكوين و ساختنش سهيم بوده‌اند:

1ـ ابن تيميّه در عقيده

2ـ سيد قطب در منهج حركتي

3ـ شرف‌الدين نووي در فقه

4ـ ابن قيّم جوزيه در سلوك عرفاني.

و پيداست كه وي هم از منابع مؤثر در تكوين شخصيت استادش تأثير پذيرفته است بخصوص از اسامي فرزندانش ارادت وي به ابن تيميّه و سيد قطب هويداست (يكي از فرزندانش به اسم معالم و ديگري به نام ابن تيميه است و سومي بنام ظلال) وي از دانشجويان دانشكده شريعت بوده و سنّ وي 50 سال(متولد 1956) است و تجربه‌اي نيز در اوايل جواني از چپ‌گرايي داشته است در آغاز دهه هفتاد فعاليتهاي چپگرايي و ملي داشته است. همّت ايشان از وقتي كه قدم در عرصه حركت اسلامي و تبليغ گذاشته است مصروف تحريك احساسات حماسي مسلمانان و مقابله فكري و ادبي و عملي با حركتها و رژيمهاي غير اسلامي گرديده است*1 وي چنانكه از دو مجموعه شعري منتشر شده‌اش* برمي‌آيد به مسلماناني كه قيام نمي‌كنند سخت مي‌تازد و آنها را (درون به‌زيو:شكست خورده نفساني) مي‌نامد به اخوان‌المسلمين معاصر تاخته و جناح جنگنده و مقاتل اخوان امثال مروان حديدها را مي‌ستايد. البته همه اين مبارزه‌جوييها برمي‌گردد به دوران حاكميت حزب بعث بر كُردستان و تمام عراق كه مبارزات كريكار در راستاي مبارزه احزاب كُردي نيز بود. بعد از انتفاضه اخير كُردها در 1990 وي با شماري از شخصيتهاي اسلامي و فعالان جوان كُرد به فعاليت در ـ حركت‌ اسلامي ـ پرداخت*2 و آرمانهايش را در شكل اشعار و سخنرانيها بيان كرد اولين اظهارات كريكار كه به نام سخنگوي حركت اسلامي در اربيل ارائه شد و اعلام مواضع آنان در قبال قضاياي مطرح در آن زمان بود از نوعي نرمش و تأييد همكاري با احزاب ملّي و چپ كهنه‌كار كُرد حكايت داشت ولي در عين حال نوعي تهديد و خشونت در گفتار وي آشكار بود و بناي همسري و هم رديفي با دو حزب كُردي را داشت وقتي گروههاي كُرد با صدام وارد مذاكره شدند حركت اسلامي عليه مذاكره‌كنندگان اعلاميه صادر كرد. سرانجام بهار مغازله و تعارف‌ـ حركت اسلامي ـ با گروههاي ديگر كُرد به پايان رسيد زيرا گروههاي كُرد ـ پارتي و يه‌كيه‌تي‌ـ هرگز رقيبي تازه‌نفس آنهم با درشتي در لفظ و كتابت را برنمي‌تابيدند كه به غير مسلمانان جز در قالب تحت سلطگي و تحت ذمّه بودن اجازه حضور نمي‌دهد و آنان را كافر مي‌داند. هر چند پيشمرگان حركت اسلامي از پيشمرگان پارتي و يه‌كيه‌تي پاك‌دامن‌تر و دورتر از باجگيري و زورگويي بر مردم بودند يعني در مجموع با اخلاق‌تر بودند ولي احساسات ملي و سابقه مبارزه گروههاي رقيب همچنين عدم همكاري تعداد زيادي از افراد حركتهاي اسلامي ديگر چه اخواني و غير اخواني با آنها از تشكيل قاعده وسيع مردمي حركت اسلامي مانع شدند. سرانجام در جنگي كه به جنگ «كلار» معروف است اتحاديه ميهني جلال طالباني با حركت اسلامي درگير شدند(1993) بعضي معتقدند خطابه‌هاي تند و آموزش‌هاي نظامي بطور كلي بروز و نمودهاي كريكار نيز از عوامل برافروزي آتش اين جنگ بوده است. در اين جنگ حركت اسلامي به سختي شكست خورد و جز با كمك حزب دمكرات كُردستان عراق و حكومت ايران نتوانستند قد راست كنند. كريكار براي مدت چند سال دوباره كُردستان عراق را ترك گفت و در نروژ اقامت گزيد. چند سالي گذشت بين پارتي و يه‌كيه‌تي(1994) جنگي سخت و گسترده روي داد و هر يك از اين دو حزب به يكي از دولتهاي ايران و عراق متوسل شدند. حركت اسلامي در بين جدال و نزاع اين دو نيرو حياتي تازه گرفت و علاوه بر اينكه توانست اتحاد خود را بدست آورد با يكي از جناحهاي قديمي اخوان كُردستان بنام النهضة (راپه‌ڕين) نيز متحد شدند(1999) و يه‌کبوونی‌ ئيسلامي (متحده اسلامي) را سازمان دادند. در اين فتره زماني كريكار نيز از نروژ برگشت و دوباره دور جديدي از فعاليتها را در درون (يه‌كبوون) شروع كرد.

بعد از فوت مرشد كهنسال حركت اسلامي عثمان عبدالعزيز در سال 2000 كه بهر حال هم در درون سازمان و هم با گروههاي كُردي وزنه تعادلي محسوب مي‌شد كم‌كم در درون حركت اسلامي مناقشاتي رخ داد كه سرانجام به انشعاب آنها منجر گرديد(2001). گروهي به رياست علي‌ عبدالعزيز برادر مرشد سابق تحت همان نام سابق فعاليت كردند. دسته‌اي هم به رياست علي باپير كۆمه‌ڵی ئيسلامی (جماعت اسلامي) را تشكيل دادند و دسته سوم از انشعابيون حركت اسلامي جند‌الأسلام را تشكيل دادند كريكار با اين دسته سوم به فعاليت پرداخت سپس به انصار‌الأسلام تغيير نام يافتند و كريكار را به امير خود برگزيدند. وي قبل از شروع حمله آمريكا به عراق در يكي از آمد و شدهاي خود به اروپا در فرودگاه مهر‌آباد در سال 2002 دستگير و به كشور هلند دپورت گرديد در آنجا دستگير و توسط بازجوهاي آمريكايي تحت بازجويي قرار گرفت وي نيز وكيل گرفت و از خود دفاع كرد و از اتهاماتش تبرئه گرديد پس از چندي آزاد شد ولي تحت نظر قرار داشت و اكنون نيز كتاب خاطراتي نوشته و به فعاليتهايش مشغول است.

درباره افكار كريكار اين نكته هم گفتني است: در يكي از سخنرانيهاي خود پديده تندروي اسلامي را منكر است و آن را تبليغات مخالفين اسلام و اصطلاح خاص آنها مي‌داند وي با شور و احساس عجيبي در سخنرانيهايش از مصائب و ناگواريهايي كه بر مسلمانان مي‌رود و شكنجه شدن‌هايشان ياد مي‌كند باز در سخنراني ديگري با استناد به رواياتي ترور را هم تأييد مي‌كند و خودش نيز شاعر هم صنف خود شيركو بيكه‌س را به علت سرودن شعري كه برخي توهين‌آميز به مقدساتش خوانده‌اند مهدور‌الدّم اعلام كردند.

با اين تفاصيل هم باز كريكار عميقاً به كُردستان و شخصيتهاي كُرد عشق مي‌ورزد و رهبران ملي ـ مذهبي كُرد چون شيخ محمود حفيد و شيخ سعيد پيران را ستايش كرده ايل بارزاني را ستوده و از برخي رهبران اسلامي عصر اخير كُرد كه از خشونت بيزاري جسته‌اند و حتي عليه جريانهاي ضد ديني هم خصمانه موضع نگرفته‌اند چون شيخ سعيد نورسي و كاك احمد مفتي‌زاده بعنوان رهبران نمونه اسلامي ياد مي‌كند. در مصاحبه‌ اخيرش با تلويزيون العربيه بعد از انفجار كربلا در سال پيش ضمن محكوم كردن آن انفجار و امثال آن احزاب كُردي را به خود نزديكتر تا صدام حسين مي‌داند و از همكاري با بعثي‌هاي سابق ابراز انزجار مي‌نمايد از احزاب كُردي بعنوان هم‌رزم كه مشتركات زيادي با هم دارند ياد مي‌كند در سروده اخيرش كه در زندان هلند به نظم آورده تحت عنوان (گوڕنه‌ته‌ڵه). بطور كنايه جلال طالباني را مورد هجوم قرار داده عمده انتقادهايش به نامبرده معامله بر سر ملت كُرد است از او شخصيتي بي‌هوّيت و فرصت‌طلب به تصوير مي‌كشد. كنار رفتن وي از رهبري انصارالأسلام بنظر مي‌رسد تنها به دليل زنداني شدن وي در اروپا و عدم امكان برگشت به كُردستان نباشد ـ چنانكه خودش گفته ـ بلكه به نحوي كنار گذاشتن توسط جناحي تندروتر است.[مجله روانگه شماره 16 سال چهارم مهر 82]

وي در مصاحبه اخيرش با كانال العربيه انفجارهايي كه در آن بي‌گناهاني كشته شوند سخت محكوم كرده است كسي كه تيغ برنده‌اي چون زبان و قلم تواناي كريكار در نظم و نثر داشته باشد و در ضمن علاقمند به تاريخ و فرهنگ كُردستان هم باشد نه لزوم دارد و نه ممكن كه به علقه‌هاي عاطفي خود پشت پا بزند و به اعمالي چون انفجارها و عمليات انتحاري متوسل گردد و با تشكيل كيان و دولتي براي كُرد به مخالفت برخيزد ـ چون معمولاً كساني به اين كارها متوسل مي‌شوند كه كمتر منطقي و بيشتر احساساتي و نيز خود را در بن‌بست ببينند و ايشان در يك نوار سخنراني از اشتباه ملا محمد خطّي كه بنا بر مشهور در تسليم حكومت مير محمد رواندز به عثماني فتوا صادر كرده است ياد كرده و حركت‌هاي اسلامي را از امثال اين اشتباهات برحذر مي‌دارد.

بنابر مطالب پيشين مي‌توان زاويه ديد كريكار را نسبت به مسائلي از قبيل نبش قبور مشايخ نقشبندي و انفجار مقّر احزاب كُردي حاكم در هه‌ولير (اربيل) مغاير و مخالف با مرتكبين اين جنايات ديد. و بعضي‌ها حركتهاي ناهنجار و جنايت‌آلود انصار را در غياب كريكار مي‌دانند. خاصتاً اينكه خودش در مصاحبه با العربيه از اين نوع كردارها ابراز انزجار كرده است و نيز مجله «روانگه» از كنار نهادن ايشان از رهبري «انصار» خبر داده است*1. هر چند اظهار نظر روشن و صريحي از «كريكار» درباره تقبيح اينگونه اعمال و حركات يا نفي انتساب آنها از «انصار» بويژه بعد از اشغال عراق در دست نداريم اما مي‌دانيم كه بعد از حملة عراق مسئله انصارالأسلام منتفي و از اين به بعد تشكيلاتي به نام انصارالسنه در صحنه فعاليت مي‌نمايد كه كرێكار در آن سمتي ندارد كه ايشان با تعلق خاطري كه به كُردها و زبان و تاريخ و فرهنگ و مشاهيرشان دارد بعيد است حاضر به از بين بُردن دست‌آوردهاي آنان باشد و بنظر مي‌رسد در ديدگاه اسلامي او جايگاهي هم براي دولت كُردي وجود دارد. شايد خاطراتي كه اخيراً در اروپا از او انتشار يافته است* بر بسياري از اين قضايا روشني افكنده باشد. اين توضيحات اندك مفصل براي اينست كه واقف شويم هر شخصيت قابل نقد و يا حتي مردود ممكن است داراي جنبه‌هاي مثبتي هم باشد و از سوي ديگر محاسن و فضايل شخصي لزوماً مانع اشتباهات و انحرافات حتي بزرگ از لحاظ سياسي نمي‌شود. هر چند انتظار مي‌رود امثال كريكار از افكار و اعمال زيان‌آور به حال امت اسلام و ملت كُرد و بشريت تبرئه گردد[1] ولي اگر واقعيت خلاف خواسته قلبي ما را ثابت كرد البته بر حقايق گردن مي‌گذاريم و به مفاد... انك لاتهدي من احببت...

مستلزم هستيم خلاصه كلام درباره كريكار اين است: از آبشخور انديشه‌هاي حسن‌البنّا سيد قطب و امثالهم نوشيده به اخوان پيوسته از عراق خارج شده دو سال در ايران زيسته (1982 ـ 1984) سپس به افغانستان و پاكستان رفته از سال 1988 بعد از بمباران حلبچه از اخوان بريده ضمن شركت در جهاد افغانستان به جمع‌آوري كمك براي مردم كُردستان هم پرداخته سپس انصارالاسلام را در بين سالهاي 1984 ـ 1991 تشكيل داده بعد از آن به كُردستان برگشته و به حركت اسلامي پيوسته است. چندي با عبدالله عزّام همراهي كرده و از انديشه‌هاي ديگران هم از دور يا نزديك خبردار شده روحاً و جسماً با معانات و ناگواريهاي مسلمانان زيسته به عزت مسلمانان علاقمند و درك عزيزانه از دين بر تارك انديشه‌هايش مي‌درخشد. رساله‌اي اعتقادي از مشاراليه به نام «بنه‌ماكاني رابووني ئيسلامي» [پايه‌هاي بيداري اسلامي] در دست است بر جنبه‌هايي از توحيد كه شارعيت و حاكميت خدا را بيشتر برجسته مي‌نمايد تأكيدي مي‌ورزد در يك نوار ويدئويي به نقل قول از حسن البنا مي‌خواهد دو شاخه بزرگ اهل سنت يعني اشعري‌ها و سلفي را به هم پيوند دهد وي در رساله‌اي ديگر درباره «ايمان» ايمان را بسان سلفي‌ها (بغير از جماعت آلباني) عبارت از قول و عمل مي‌داند در يك نوار ويدئويي به توضيح جاهليت از ديدگاه سيد قطب در كتاب معالم مي‌پردازد و سخت تحت تأثير جاهليت‌شناسي سيد قطب قرار گرفته است. با نوگرايان اسلامي چندان ميانه‌اي ندارد از سياست گام به گام و سياسي‌كارانه اخوان به شدت انتقاد مي‌كند از ادبيات كُردي بهره لازم را دارد و به كُردستان عشق مي‌ورزد مي‌خواهد نوعي مفاهيم اسلامي به ادبيات كُردي تزريق كند وي هرازگاهي توسط دادگاههاي اروپايي به محاكمه كشيده مي‌شود. بيانات او علاوه بر حماسه و شور خالي از احوالات روحي هم نيست در نوارهايي به مناسبت فوت پيامبر و شهادت امام حسين بشدت گريه مي‌كند. وي در هر بحثي بسان سلفي‌ها مي‌خواهد اقوالش را مستند به آيات و احاديث صحيح و اقوال فقها گرداند از تاريخ اسلام و ديگر ملتها نيز حظّي در حّد زينت كلام خود دارد. وي در اروپا به دفاع از خود و ديگر اسلامگرايان شبيه به خود مي‌پردازد و جلسات و محافلي تشكيل مي‌دهد و در كتاب خاطراتش بيشتر مردم اروپا را مخاطب ساخته است. حتي توهين در آغوش كشيده شدن توسط زني تحريك شده را نيز تحمل مي‌نمايد و اخيراً از طرف دادگاههاي اروپا از كليه اتهامات تروريستي تبرئه شده است كه ممكن است بيش از پيش از گفتارها و كردارهاي خشونت‌مدار و عملزدگي و احساساتي كناره بگيرد و همچون گذشته مانند يك دعوتگر اسلامي كُرد ايفاي نقش نمايد.


 

* اخيراً بيشتر از قبل در سايتهاي خبري مطرح هستند همراه با ارتش آزادي عراق و التوحيد و گروههاي منسوب به زرقاوي در عراق به عمليات انتحاري و انفجار و ترور و به زغم خودشان عمليات جهادي مشغول هستند.

*1 در آغاز اخواني بوده است بعد از ماجراي حلبچه به سمت گروههاي اسلامي مسلحانه گرايش پيدا كرده است.

* ژاني بوون، ژاني مان

*2 يك چندي نيز در ايران و افغانستان به جمع‌آوري كمكهاي خيريه به نفع كُردهاي آواره بخصوص عناصر اسلامي پرداخته است.

*1 در كتابي كه اخيراً كريكار در نروژ به زبان نروژي منتشر كرده و روزنامه روژهه‌لات شماره 13 و 19 مرداد 83 گزيده‌اي از آن را از عربي ترجمه كرده است مجموعاً بر اين برداشتها صحه مي‌گذارد.

* كرثكار له كصاورؤژنه‌‌ي وته‌كانيه‌وه.

[1] آخرين اخبار كريكار را روزنامه‌ها در دفاع وي از اهل سنت عراق و حتي ستايش او از بن لادن و زرقاوي گزارش كردند. (روژهه‌لات شماره 58) كه با مفاد خاطرات او و ديگر مصاحبه‌هايش در اين زمينه اختلاف دارد و چون اين گزارشات در روزنامه‌هاي سكولار گزارش شده است احتمال تحريف نقل قول ها هم وجود دارد.